کد مطلب:314919 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:185

چرا نمی روی عزای ما را برپا کنی؟
مرحوم مشهدی محمد (كبابی) فرزند مرحوم حجةالاسلام جناب آقای حاج شیخ حیدر سیفی ایشان در مراسم تعزیه نقش داشتند و معروف در شهر عباسیه و شوشتر بودند. در یكی از سال ها صدایش طوری گرفت كه ما در چند قدمی، صدایش را نمی شنیدیم. از شوشتر چند نفری آمدند تا ایشان را برای مراسم تعزیه دعوت كنند.

مرحوم مشهدی محمد گفت: امسال نمی توانم در جلسه شما شركت كنم، چون صدا ندارم آنها گفتند: اشكالی ندارد و شما نقش آفرینی كنید صدا لازم نیست.

مرحوم پدرم گفت: مگر شمر بدون صدا ممكن است، شمر باید صدا داشته باشد تا بتواند از چشم مردم اشك بگیرد. شب با همان حال به خواب رفت. خودش برایمان تعریف كرد: در عالم رویا مولا و آقایم حضرت قمر بنی هاشم (علیه



[ صفحه 472]



السلام) را دیدم، گفت: چرا نمی روی عزای ما را بر پا كنی؟ گفتم: آقا و مولایم، صدا ندارم، گفت: از این فنجان قهوه مقداری از فنجان قهوه كه در دست مباركشان بود خوردم و دست مباركش را به روی سینه ام گذاشت، صبح كه برای خواب از خواب بیدار شدم گفتم: خدیجه برخیز برای نماز. خدیجه همسر ایشان است. كه زنی پاكدامن حافظ و معلم قرآن بود كه خدایش ایشان را رحمت كند.

مادرم گفت: تعجب كردم كه دیشب او اصلا صدایش در نمی آمد حال با چه صدائی مرا بیدار كرد. گفت: خدیجه آقایم مرا شفا داد و خدیجه می داند تا زمانی كه زنده بود درد سینه و صدایش گرفته نشد.